"چه قدر مردن خوب است "از "حمید مصدق"

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی اید
صفای گمشده ایا
براین زمین تهی مانده باز می گردد ؟
اگر زمانه به این گونه
پیشرفت این است

مرا به رجعت تا آغاز مسکن اجداد
مدد کنید که امدادتان گرامی باد
همیشه دلهره با من همیشه بیمی هست
که آن نشانه صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد
همیشه می گفتم

چه قدر مردن خوب است
چه قدر مردن
در این زمانه
که نیکی حقیر و مغلوب است
خوب است .

"حمید مصدق"

"شاه بیت"از "حمید مصدق"

من ندانم که کیم
من فقط می دانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم
             "حمید مصدق"

"درآمد "از"حمید مصدق"

تو به من خندیدی
و نمی دانستی ...
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
وتو رفتی و هنوز ...
سالها هست كه در گوش من آرام ، آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت ؟

    "حمید مصدق"